معنی سرزمین شمال یونان

حل جدول

عربی به فارسی

یونان

کشور یونان


شمال

شمال , شمالی , باد شمال , رو به شمال , در شمال

لغت نامه دهخدا

یونان

یونان. (اِخ) یونس پیغمبر: ذوالنون، لقب یونس أی یونان النبی. (از اقرب الموارد).

یونان. (اِخ) کشوری در جنوب شرقی اروپا و در جنوب غربی شبه جزیره ٔ بالکان، مشتمل بر جزایر پراکنده ای در دریای اژه و دریای ایونی، که 130400 کیلومتر مربع مساحت و بیش از 8555000 تن سکنه دارد. ازاین تعداد در حدود 7 میلیون نفر پیرو کلیسای ارتدکس یونان هستند. این کشور از شمال به آلبانی، یوگوسلاوی و بلغارستان، از شمال غربی به ترکیه ٔ اروپایی، از مشرق به دریای اژه، از جنوب به دریای مدیترانه، و از مغرب به دریای ایونی محدود است و خود به شکل نامنظم می باشد که سواحل بریده ٔ عمیق دارد. پایتخت آن شهر آتن است و از نظر اداری به دو منطقه ٔ جغرافیایی تقسیم شده و هریک از این مناطق خود به نواحی متعدد منقسم گشته است. محصولات عمده ٔ آن از کشاورزی به دست می آید و عبارت است از غلات، توتون، پنبه و میوه. از شهرهای مهمش غیر از آتن که پایتخت است، سالونیک، پاتراس و کاوالا را می توان نام برد. یونان در قدیم به مناطقی تقسیم شده بود که هریک زمانی مملکت مستقلی بوده اند، مانند تراکیه، مقدونیه، اپیر، تسالی، پلوپونز.
یونان قدیم: یونان کنونی از نظر جغرافیایی با یونان قدیم فرق دارد و خیلی کوچکتر و محدودتر از آن است. کلمه ٔ یونان که در السنه ٔ شرقی مشهور شده از کلمه ٔ یونیه که به قسمتی از سواحل آسیای صغیر به خصوص حدود ازمیر اطلاق می شده گرفته شده و نسبت آن به شخصی به نام یونان از اولاد یافث بن نوح توهمی بیش نیست. یونان از نظر تمدن و معارف و ترقیات فکری و معنوی تاریخ درخشانی دارد. گرچه مصریان و هندیان و کلدانیان و دیگر ملتهای مشرق زمین پیش از یونان به دایره ٔ تمدن گام نهاده اند، ولی تمدن آنان هریک در جهت خاصی سیر کرده و شکل جامع و کاملی مانند تمدن یونان نداشته است و در هر حال یونان به تمدن باستان جهان کمک شایانی کرده است. در یونان شاعران و فیلسوفان و متفکران و دانشمندان بزرگی به عرصه ٔ ظهور رسیده اند. حکومتهای یونان باستان اغلب به زدوخورد مشغول بودند و مشهورترین وقایع باستانی آن عبارت است از: 1- جنگ تروا، که مشتمل است بر وقایع باستانی مخلوط باافسانه و اساطیر. 2- جنگ با ایران. 3- جنگ با پلوپونی. در موقعی که کیخسرو جهانگشای مشهور ایران اکثر جهات آسیا را به تصرف خود درآورد به کوچگاههای یونانی واقع در سواحل آناطولی نیز استیلا یافت و بعدها نیز چند تن از پادشاهان ایران به یونان لشکرکشی کردند که هرودت و دیگر مورخان یونانی از پیروزی و شجاعت یونانیان و شکست ایرانیان به مبالغه و غرور یاد می کنند، ولی توکیدید که محقق ترین آنان است، مبالغه و اغراق آنان را یادآور می شود. تمدن یونان در قرن پنجم پیش از میلاد به اوج ترقی و کمال رسید. سقراط و شاگردش افلاطون با شاگرد خود ارسطو شالوده ٔ محکم علوم و فنون یونانی را ریختند. بعدها با نیرومند شدن مقدونیه فیلیپ پادشاه مقدونیه یونان را به ضعف و زبونی دچار ساخت و پسرش اسکندر تمام این سرزمین را تصرف کرد و در همان روزگار یعنی سیصد و چند سال قبل از میلاد استقلال کشور یونان از دست رفت، ولی با این همه زبان یونانی همچنان زبان نگارش و ادب بودو از این رو تمدن یونان محو نشد و در حمله ٔ رومیان نیز که یونان به صورت ایالتی از روم درآمد باز در بنای زبان و تمدن یونان خللی وارد نگردید، ولی پس از ظهور دین مسیح تعصب قشریون مذهبی ضربه ٔ مهلکی بر تمدن یونان زد، اما با ظهور اسلام مسلمانان روشنفکر بی تعصب به ترجمه و تحقیق و استفاده از آثار ارزنده ٔ علمی وفکری یونان همت گماشتند. با ظهور دولت عثمانی یونان جزء کشورهای عثمانی درآمد.
یونان جدید: تاریخ جدید یونان از زمانی آغاز می شود که از دولت عثمانی جدا شده و استقلال یافت (1830 م.) و کشور سلطنتی اعلام شد. به دنبال جنگ جهانی دوم در 1945 جنگ داخلی در یونان شروع شد و تا 1949ادامه داشت. در 1967 م. کودتای نظامی که ژرژ پاپادوپولوس در آن اثر عمده ای داشت بدون خونریزی درگرفت. کنستانتین پادشاه یونان تصمیم گرفت که دولت کودتایی را براندازد (دسامبر 1967) ولی موفق نشد و به رم رفت و پاپادوپولوس خود منصب نخست وزیری یافت و برای بازگرداندن پادشاه و آشتی میان او و دولت مذاکراتی به عمل آورد. سپس طرح قانون اساسی جدیدی ریخت و نسخه ای از آن را برای پادشاه فرستاد و بالاخره همین قانون با متمم هایی از تصویب مجلس یونان گذشت. پاپادوپولوس در سال 1973 م. با انجام رفراندومی رژیم جمهوری در یونان برقرار کرد و خود رئیس جمهوری شد، ولی به فاصله ٔ کوتاهی (در سال 1973) در نتیجه ٔ کودتایی که از طرف برخی از نظامیان مخالف صورت گرفت سرنگون شد. در سال 1974 م. غیرنظامیان قدرت را از نظامیان گرفتند و کنستانتین کارامانلیس نخست وزیر برای انتخاب یکی از دو رژیم سلطنتی یا جمهوری رفراندومی صورت داد و در آن اکثریت ملت جمهوری را برگزیدند و بدین ترتیب رژیم جمهوری دراین کشور برقرار گردید.
اینک شواهد کلمه ٔ یونان که به مفهوم باستانی آن برمی گردد:... با یکدیگر مشغول شوند و به روم و یونان نپردازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91).
مرکب دین که زاده ٔ عرب است
داغ یونانْش بر کفل منهید.
خاقانی.
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
متاع من که خرد در دیار فضل وادب ؟
حکیم راه نشین را چه وقع در یونان.
سعدی.
- اهل یونان، مردم یونان.یونانیان:
معنی نه و نقش ریش و دستار
حکمت نه و دین اهل یونان.
خاقانی.
- حکمت یونان (یونانیان)، فلسفه ٔ یونان. فلسفه ای که علما و دانشمندان یونان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو بنیان گذار آن بوده اند:
بازی ست پیش حکمت یونانم
زیرا که ترجمان طواسینم.
ناصرخسرو.
ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست
تقلید مَکّیان و قیاسات کوفیان.
انوری.
- مذهب یونان، مکتب یونان. فلسفه ٔ علما و دانشمندان قدیم یونان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو:
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم.
خاقانی.
و رجوع به ترکیب حکمت یونان شود.
- یونان دیار، دیار یونان. سرزمین یونان:
عروس گرانمایه را نیز کار
برآراست تا شد به یونان دیار.
نظامی.
- یونان گروه، گروه یونان. قوم یونانی:
سر فیلسوفان یونان گروه
جواهر چنین آرد از کان کوه.
نظامی.
- یونان نشینان، ساکنان یونان. ملت یونان. مردمی که در کشور یونان سکونت گزیده اند:
که یونان نشینان آن روزگار
سوی زهد بودند آموزگار.
نظامی.

یونان. (اِخ) نام دهی به بعلبک. (منتهی الارب). از دیه های بعلبک است. (از معجم البلدان). نام قریه ای نزدیک بعلبک. (ناظم الاطباء).

یونان. (اِخ) دهی است میان بردعه و بیلقان. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جایی است در هفت فرسخی بردعه و بیلقان. (از معجم البلدان).


سرزمین

سرزمین. [س َ زَ] (اِ مرکب) ملک.مملکت. ناحیت. کشور. اقلیم. مرز و بوم:
سحرگه رهروی درسرزمینی
همی گفت این معما با قرینی.
حافظ.
سرزمینی است که ایمان فلک رفته بباد.
؟


شمال

شمال.[ش ِ] (اِخ) آذربادگان. (آثارالباقیه) (مفاتیح).

شمال. [ش َ / ش ِ] (ع اِ) بادی که از جانب دیار ثمود وزد، او ما استقبلک عن یمینک و انت مستقبل القبله، یا آنکه مابین مطلع شمس و بنات نعش وزد و این صحیح است یا آنکه از مطلع بنات نعش تا جای سقوط نسر طائر. و شمال هم اسم باشد و هم صفت و به شب کمتر وزد و در آن لغات است. ج، شمالات و شمائل (علی غیر قیاس). (منتهی الارب). بادی که از طرف قطب و بنات النعش وزد. (آنندراج) (از برهان) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). بادی است که مهب آن میان مطلع شمس و بنات نعش یا از مطلع بنات نعش تا مسقط نسر طائر است. اذیب. مریسی. (یادداشت مؤلف):
ندارد خطر لاجرم مشکلات
سوی من چو زی کوه باد شمال.
ناصرخسرو.
|| بادی که از طرف شمال میوزد. (ناظم الاطباء):
بر که و بالا چو چه همچون عقاب اندر هوا
برتریوه راه چون چه، همچو بر صحرا شمال.
شهید بلخی.
ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه
بدرقه ٔ رایگان بی طمع و مخرقه.
منوچهری.
شمال اندر او گر بجنبد نداند
فراز از نشیبی و از کوه کردر.
ناصرخسرو.
چو مستوفی شد اکنون زآن بخواهد
شمال از هر درخت اکنون شماری.
ناصرخسرو.
ز بس سرد گفتارهای شمال
بریده شد از گل دل جویبار.
ناصرخسرو.
بر دشت فصاحت مطیر میغم
در باغ بلاغت بَزان شمالم.
ناصرخسرو.
بماند خواهد جاوید کز بلندی جای
نه ممکن است که بر وی جهد شمال و صبا.
مسعودسعد.
رود به حجم وی اندر فلک مدار و مسیر
وزد به امر وی اندر هوا جنوب و شمال.
مسعودسعد.
شمال انگیخته هرسو خروشی
زده بر گاوچشمی پیل گوشی.
نظامی.
جلوه گر از جمله ٔ گلها شمال
گلشکر از شاخ گیاهان غزال.
نظامی.
این شمال و این صبا و این دبور
کی بود از لطف و از انعام دور.
مولوی.
با حمله ٔ شمال چه تاب آورد چراغ
با دولت همای چه پهلوزند زغن.
سلمان ساوجی.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت.
حافظ.
میان جعفرآباد و مصلی
عبیرآمیز می آید شمالش.
حافظ.
شمال از جانب بغداد خیزد
گناه مردم شطالعرب چیست ؟
(منسوب به حافظ).
- شمال شکل، همانند باد شمال. مانند باد شمال: صباصفت منازل می برید و شمال شکل مراحل قطع میکرد. (سندبادنامه ص 143).
|| آن جهتی که چون شخص رو به مشرق بایستد در دست چپ وی واقع میشود. (ناظم الاطباء). جانب قطب و بنات النعش را نیز مجازاً شمال گویند، چرا که دراصل لغت شمال بمعنی دست چپ است و این جانبی است که به طرف چپ کعبه منسوب است چه عرب کعبه را شخصی قرار داده اند که روی به مشرق است و پشت او به مغرب و به همین سبب دبور را از دبر بمعنی پشت کعبه مسمی کرده اندو همچنین شام را از مشأمه گرفته اند که دست چپ کعبه باشد. (از آنندراج) (از غیاث). طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد. جانب رو به روی کسی که مشرق در جانب راست او قرار گیرد. مقابل جنوب. یکی از جهات اربعه. باختر. اپاختر. (یادداشت مؤلف). جانب راست کسی را گویند که رو به طرف مغرب کرده. (برهان):
ز البرز بزرگ در شمال ری
هر شب دم دلکش شمال آید
امشب ز نسیم سخت خشنودم
کز سوی شمال بی ملال آید
جنبد به جنوب از شمال آسان
و آزاد به بزم اهل حال آید
باری نکنم نهان که سوی ما
هر فیض که آید از شمال آید.
ملک الشعرای بهار.
- باد شمال، نسیم شمال. بادی که از جانب شمال می وزد. (ناظم الاطباء). اَور. (یادداشت مؤلف). رجوع به باد شود.
- بلاد شمال، شهرهایی که در قسمت شمالی کره ٔ زمین یا کشوری واقع شده باشند. (ناظم الاطباء). شهرهایی که در قسمت شمالی کره ٔ زمین یا کشوری واقع شده باشند. (فرهنگ فارسی معین).
- ریح شمال، باد شمال. (ناظم الاطباء).
- قطب شمال، آن قطب از کره ٔ زمین که در محاذات ستاره ٔقطبی می باشد. (ناظم الاطباء).
- نسیم شمال، نسیمی که از جانب شمال می وزد. باد شمال. (ناظم الاطباء).
- || (اِخ) نام روزنامه ای بود که آن را سیداشرف الدین حسینی قزوینی (گیلانی) نویسنده و شاعر پس از مشروطیت و همکار و همرزم دهخدا و ملک الشعراء بهار که از مخالفان سرسخت استبداد، محمدعلی شاه و رضاشاه بود منتشر میکرد و اشعار و مضامین ملی و وطنی در آن موج میزد و عامه ٔ مردم به سبب ارزش و اثر و شهرت روزنامه، مدیر آنرا نیز «نسیم شمال » می نامیدند.
|| امروزه اصطلاحاً به استان گیلان و مازندران که در شمال ایران و در ساحل دریاچه ٔ خزر قرار دارد اطلاق میشود (مخصوصاً از جانب مردم تهران)، و به کسی که به آن استانها مسافرت کند، گویند: فلانی به شمال رفته است یا ماهی شمالی، یعنی ماهی که آنرا از دریاچه ٔ خزر گرفته باشند.

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

شمال

شمال

گویش مازندرانی

شمال

شمال، باد ملایم خنک

معادل ابجد

سرزمین شمال یونان

855

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری